ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

22 دی ماه 1382

چقدر حالت ناخوشاينديه وقتی با اشتياق ميری به وبلاگی سر بزنی و موضوعی رو دنبال کنی و بعد به همان نوشته هايی که چند روز پيش نگارش شده اند برمی خوری!!

واسه همين من می خوام به دوستام بگم که زنده ام !!!!

راستش مدتی پيش مطلبی نوشته بودم که در درج آن دودل بودم! حتی اينجا با اين همه دوست های نديده! حالا می نويسمش!! و اگر ديدم حوصله خوندنش رو داريد بعضی هاش رو هم از دفتر و يا ذهن خاطراتم!! براتون تعريف می کنم! منظورم اينه که می نويسم! خب يکی از اون مطالب اينه! اين زير!!

 خفه شدم از اینهمه دلسوزی!

 تا یادم میاد همیشه  همینطور بودم!

 حتی یه بارتو اوین برای بازجویی که داشت مرا کتک می زد و بهم فحش می داد گریه کردم!

 دلم بحالش میسوخت که چنین سهمی تو دنیا نصیبش شده !!

 آخه در همون حین که سر من رو به فایل کوبید و محکم تو گوشم زد  تلفن زنگ زد و خانم دوستش از اون طرف خط گفت بچه م گریه می کنه باباشو می خواد!

باور کنید باباش رفته بود تو صف تعاونی که برنج خودش و این بازجوهه رو بگیره!!!!

 بازجوی من با صدای خشن ونخراشیده می خواست به بچه جمله های خوب بگه که نمی تونست!

 اون قادر نبود

 اون از لطافت و زیبایی زندگی محروم بود!

دلم براش سوخت!

 هنوزم که یادم میاد دلم براشون می سوزه! 

آره برا هردوتاشون!

 هم اون تلفنیه  هم اون برنجیه!

بیچاره ها هردوتاشون تعاونی بودن!

من صدای اون رو که نشنیدم           ولی صدای این حیوونکی        هر بچه ای رو می ترسوند!