من سال 60 ترور شدم. مرداد ماه بود که مرا کشتند. تو بقالی ام بودم مثل همه صبح های دیگه. یه موتور روبروی مغازه ام توقف کرد . دو جوان که بیست سالشون هم نمیشد از اون پیاده شدند. پریدند تو مغازه . حکم اعدام انقلابی مرا با عجله خواندند و درمیان چشمان متعجب و ترسیده من سه گلوله به قلب و پیشانی و شکم من شلیک کردند و رفتند. امروز به اون دو جوان که فکر می کنم می بینم آنان نیز قبل از من ترور شده بودند.