ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

25 تیرماه 1383

دلم می خواد بنويسم!! بدون اينکه به هيچ مطلب خاصی فکر کرده باشم برای نوشتن

شما ميتونيد وقتتون رو تلف نکنيد و نخونيد! فقط اميدوارم درک کنيد که گاهی وقت چقدر خود نوشتن دوست داشتنيه!

مثل حرف زدن ميمونه! نه مخاطب فقط خودم هستم و برا خودم همينطور می نويسم

شايد فردا همه اينهارو پاک کردم. ولی حتما اين حق رو به من ميدهيد که هرچی دلم خواست بنويسم! و حتی بفکر اين نباشم که بگويند عجب جفنگياتی!

گاهی آدم هيج توضيح قابل قبولی برای کارش نداره ولی دلش می خواد همينطور ادامه بده! هی بنويسه بنويسه و بنويسه ! يه لذت خاصی ميده! نمی دونم شايد يه کمی سبک ميشم!

چه خوبه که آدم راحت باشه !

 راحت حرفشو بزنه !

راحت احساسشو بکه

و راحت زندگی کنه

هر وقت قرار بود که ادعايی بکنم و مثلا شعری بنويسم يا قطعای ادبی ويا... اونوقت می تونم به اصول زيباشناسی بپردازم و کلی کلمات رو جابه جا کنم!

ولی ترجيح می دهم که راحت باشم!

کلمات را هم اجازه دهم که راحت باشند و آنجائی که دلشان می خواد بنشينند

نوشتن همينطوری هم که باشه اين حسن رو داره که تو را سبک کنه!

اگه بنويسی ممکنه خلاصه به نقطه ای از ذهن که دوست داری برسی! ولی اگر ننويسی اون اتفاق کوچک احتمالی هم نخواهد افتاد!

همه داريم می نويسيم و اکثريت دوست داريم که ديگران نوشته مارا بخوانند و ارتباط برقرار کنند!

و همه به سرعت از نوشته های هم و در حقيقت از کنار هم می گذريم!

هيچکدام به حرف ديگری گوش نمی دهيم

و هيچکدام لحظه ای به شناختن ديگری فکر نمی کنيم!

نه تقصير ما نيست!

سرعت خيلی زياد شده!

 گوينده ها و نويسنده ها هم زياد شدند!

نوشته و گفته ها نيز خيلی بهم شبيه شدند!

توجهمان را جلب نمی کنند چون مثل همند!

يا ما می پنداريم که مثل همند!

شما به چند تا دوست قانع ميشيد؟

و آيا تصور می کنيد که يکروز بگوئيد ديگر بس است دوست جديد نمی خوام حوصله ندارم از پس همين ها نيز بر نمی آيم و...

آخيش!

چقدر ور زدم

چقدر خوب بود!

و چه خوبه که می دونی هر وقت خواستی به راحتی آب خوردن ميتونی پاکشان کنی!

اون هايی که ما رو نمی شناسن و اتفاقی ميان اينجا و از سر فضولی يا کنجکاوی اين نوشته ها رو می خونن با خودشان چه خواهند گفت؟

بله ميشه اينجوری هم بود

ما همه مون عيب های زيادی داريم

و يه لحظه هايی هست که ممکنه هريک از ما چنين حالی پيدا کنه

يه حالی که دوستامون تو قضاوت عجولانه خواهند گفت بيچاره او نيز آخر رستگارشد!!

پسر خوبی بود ولی خب معلوم بود که کارش به اينجاها ميکشه