ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

22 آبان ماه 1383

آلکس مرد!

آلکس مژلومیان مرد

آ لکس مژلومیان معاون سازمان برنامه بودجه زمان شاه بود

آقای عباس میلانی توی کتاب معمای هویدا در جائی نوشته که در سال 55 توی جلسه وزرا آلکس مطرح میکنه که مملکت در دو سه سال آینده دچار بحران و انقلاب خواهد شد

آلکس امضایش را پای بودجه تعیین شده نمی گذاره و مخالفت می کنه

آلکس اصلیتا روس بود ولی از هر ایرانی ایرانی تر بود و ایرانرا خیلی دوست داشت

آلکس موقع انقلاب توایران می مونه تا اونطور که دلش می خواد و صحیح می دونه خدمت کنه

چند ماهی نمی گذره که آلکس تسویه میشه و خانه  نشین

دکتر آلکس با اون پست کلیدی ومهم فقط خانه ای در آتی ساز داشت که مثل سایر کارمندان قسطی گرفته بود

یه آدم مسلمون ومدعی را  اینروزها نشون بدهید که نه مقامی در حد آلکس  ولی اینطور زندگی کرده باشه!

آلکس را همه توی کوهستان درکه دیده اند و می شناختند اگرچه از اسم و رسمش خبر نداشتتند

یه مرد قد بلند خیلی خوش تیپ مثل ستاره های بزرگ سینما با هیکلی بسیار متناسب وقشنگ و خنده ای همیشه بر لب و یه پیراهن و شلوار جین آراسته و دوست داشتنی!

آلکس همواره دعوتنامه های مختلف از انجمن های گوناگون اقتصادی آمریکا داشت ولی اینجا موند و تا سن ۷۵ سالگی یعنی تا همین شنبه پیش هنوز برای امرار معاش کار می کرد. و تنها استفاده ای که از اومیشد ترجمه و صحبت های اقتصادی و عقد قرار داد یه شرکت خصوصی بود!

آلکس هفتاد سال هم نشان نمی داد. روحیه عالی و پر از انرژی های مثبت و خوب داشت !

آلکس از زندگی لذت عمیق می برد واز مردن هراسی نداشت. 

آلکس یه اتومبيل رنوی کهنه خیلی قدیمی داشت که نه فکر عوض کردنش را داشت و نه پول اضافه برای آن!

همیشه تصور می کردم آلکس را در صد سالگی اش اینطور سلامت و با نشاط دیدن چقدر لذتبخش و امید زاست!

خبر فوت آلکس را اول یکی از خانم ها توکوهستان به من داد که آلکس شنبه شب که خوابيده ديگه برنخواسته! خیلی تعجب کردم و یاد صحبت 2 ماه قبلش افتادم که می گفت دوست دارد تو کوهستان بمیرد يا شب بخوابد و صبح برنخيزد!

من قبل از آن صحبت مرگ را از آلکس نشنیده بودم!

دیروز هرکس توی درکه از مرگ آلکس می شنید ناباورانه خشکش می زد و باور نمی کرد!

بله می توان مرگ  مرد ۷۵ ساله ای را باور نکرد !

 مردی که از سن عبور کرده بود و زندگی را خوب می فهمید و از آن لذت میبرد

درکه پنجشنبه همیشه  نبود آلکس را حس خواهد کرد.

 چقدر دلم براش تنگ شده بود!

یادم میاد آلکس بعد از  11 سپتامبر  گفت متاسفانه خوشحالم که این واقعه اتفاق افتاد که سرمایه داری خشن بداند که ضربه پذیر است آن هم در قلب سرمایه جهان ولی نتایج خوبی برای دنیا نخواهد داشت!

گفت خیلی وحشتناکه که اون همه آدم بمیرن و اونهمه نتیجه بد برای جهان داشته باشد و نتونیم خنده خود را پنهان کنیم!

آلکس خیلی قصه ها داشت برای گفتن از قدیم! از شاه از هویدا و آموزگار و جلسات آنروزها و تذکره های آمریکائی ها واروپائی ها و حتی آخرین جلسات قبل انقلاب!

هیچکس از دانش و صداقت آلکس تو این مملکت استفاده نکرد!

 ما می دونستیم که چقدر اینجا را دوست دارد

و چقدر دوست داشت تا بعد از انقلاب از تجربه ها ودانش او استفاده شود

مرگ او را در هیچ روزنامه ای ندیدم و هیچ رادیو و ماهواره ای هم از او نگفت!

شو معروف ریکی مارتین را ببینید و به تصویر سیاه و سفید 2 تماشاچی فوتبال نگاه کنید که هیجانشان را در بازی فینال 1952 نشان می دهند. اون مرد بارانی پوش سمت راست آلکس ماست