ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

18 دی ماه 1383

دیروز کوهستان فوق العاده زیبا بود. پر از برف و لطافت.کلی کیف کردیم.

بعد از کوه رفتیم تئاتر شهر تالار قشقائی برای دیدن نمایش حرفه ای ها نوشته دوستاکواچویچ با ترجمه و کارگردانی بابک محمدی وبازی بسیار دلچسب رضا کیانیان. مدت نمایش تقریبا یکساعت بود . و متن از کیفیت بسیار بالائی برخوردار بود. بازی احمد ساعتچیان نسیت به کیانیان خیلی معمولی بود و شاید می شد از یازیگری دیگر ویا گریم بهتری استفاده کرد. البته شنیدم که این بازیگر ماه بسیار پرکاری داشته ودر چندین نمایش حضور داشته که طبیعتا از کیفیت کارش کم می کنه.

و خلاصه این نمایش ارزش  توی صف ایستادن و از روز قبل بلیط رزروکردن را داشت.

 

سری به بعضی از وبلاگ ها زدم . وبلاگ سکوت سرد شعر قشنگ و با احساسی نوشته. برای من اینکه هرکس خودش باشه خیلی مهمه اینکه اول حسش رو بیان کنه و بعد سعی کنه شعر بگه! من دوستان زیادی را می شناسم که  به اندازه خودشان خیلی مطرح و شناخته  شده هستند ولی شعر می سازند نه اینکه بگن! وبه همین دلیل مرا هنگام خواندن کارهایشان از لذت شعرخوندن و درک یک حس صادقانه محروم می کنند!

دو جمله ساده و پر از حس از دوشعر نوشته شده در وبلاگ http://sokootesard.persianblog.ir/

که در ذهنم ماند این است:

1-       ميدانی ، براي اينكه معجزه رخ دهد بايد بي حواس شوي  

2-     و ما برای رسيدن چه راه درازی آمده ايم

لزومی به کلمه های قلمبه سلمبه نیست کافیه که حس تجربه های شخصی صادقانه بیان شود حتی اگر خام وناپخته باشد. 

 

دیگه اینکه من شدم آقای پیشنهاد یا می خواهم دیگران را راهبری کنم شده مسئله بزرگ!!!

بابا پیشنهاد دادن که عیب نیست! دلم می خواهد حرف وحسم را با صدای بلند بیان کنم و بگویم. هرکه خواست بپذیرد هرکه نخواست نکند! اگه تعارف دارد اگه اراده ندارد وهزاران اگه دیگر به من چه مربوط؟

و درمورد راهبری! اونم  پیشنهاد من در کوهستان برای گام گذاشتن روی جاهای بی خطرست که اول خودم خطرش را می کنم! بعد فریاد می زنم اگر از ین ور یا اون طرف بیائید بهتر است! چه اشکالی دارد؟ کجای این یعنی راهبری؟ اونهم از نوع زوریش!!  اصلا راهبری باشد چرا نه؟ چرا تجربه هایم را بیان نکنم؟

موضوع درستی وغلطی پیشنهادها و نتایج تجربه های شخصی من نیست موضوع بیان اونهاست. موضوع فعال بودن من در زندگی ست. موضوع اینه  که با هم حرف بزنیم واز احساسات وتجربه هایمان بگوییم. حالا یا به درد دیگری بخورند یا نه! نمی خوام  ساکت بشم نمی خوام  حس ها وحرف هایم را تو خودمم بریزم ودر ابراز اونا خساست بخرج بدم!!!!!!

رهی  چقدر ا مروز عصبی هستی؟

 

یه حرف می خوام بزنم به خیلی از کسانی که میان دوست میشن وبعد یهوبی هیچ توضیحی می روند که می روند! انگار شده یه مد!! بقول دوستی که می گفت بابا دوستی و دوست شدن حداقل مسئولیتی که ایجاد می کنه اینه که همونطورکه سلام کردی واومدی موقع رفتن هم خداحافظی  کنی!

ومن این جمله دوستم روبسط می دهم که حداقل به اندازه جملاتی که هنگام دوست شدن گفتی جملاتی برای ترک کردن  بگو.  کلی آدم احساساتی می شناسم  که از این نوع رفتارهای یکجانبه خیلی اذیت می شوند!
یکیشون خود من!! که حسابی رابطه ها را جدی می گیرم و براشون انرژی می ذارم.

تا حالا ده هزار بار شعا رداده ام که از هیچکس انتظاری ندارم! ولی یه اعتراف وآگاهی صادقانه می گه که ناخودآگاه من همیشه و از همه انتظارداره!!! بخصوص از دوستان و باز بویژه از دوستانی که خیلی ابراز احساسات کرده اند و همواره از عمق دوستی امان وزوال ناپذیری آن گفته اند!