ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

1 خرداد ماه 1384

مجموعه داستان با گارد باز حسین سناپور را خوندم. هفتاد درصد داستان هایش جالب بودند. خود داستان با گارد باز هم خاص بود. و بطور کلی مجموعه بسیار متنوعی بود که حکایت از نگرش نویسنده به همه مسائل پیرامون خود داشت. از نظر تکنیکی هم تفاوت فاحش آن با مجموعه داستان های دیگرایرانی که اینروزها عمدتا به خرج خود نویسنده چاپ می شوند حس میشد.

مجموعه داستان چهره نگاری دنیا از فرشته ساری را هم خوندم که بنظرم داستان متهم را میشود کار قوی و بیاد موندنی دانست. که کلی حس و اندیشه نزدیک پشتش قرارداره که برای من خیلی ملموس بود.

یه کتاب هم از نمایشگاه خریده بودم که شامل چند داستان کوتاه ایرانی از نویسنده های مذکر بود!!! به نام چیزهایی

هست که مزه می دهد که چنگی به دل نمی زدند و فقط داستان اولین ماموریت از سعید عباسپور را پسندیدم.

یه تکنیک ها و مد هایی هم تو اکثرداستان های اینروزهای ایرانی دیده می شود که جدای از مد طلبی و تقلیدهای مکرر و همیشگی مانیست!

مجموعه داستان ترجمه شده توسط سیمین دانشور را هم خوندم به اسم ماه عسل آفتابی که همین داستان بنظرم بهترینشان بود. و نویسنده اش آلبرتو مراویا ایتالیائی بود.

فیلم امتحان از ناصر رفائی را دیدیم که فیلمنامه اش از سایر عوامل قوی تربود و یکی دو صحنه طنز و بازی خوب نیز جلب توجه می کرد. و قبول می کنم که ساختنش درمحیط ما کمی مشکل بود.

سی دی فیلم رویا بین ها از برتولوچی را دیدیم که دهه 1968 فرانسه را نشان میداد که گویا فرانسوی ها آن سال را انقلاب دوم در روابط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی خود می دانند. فیلم دیدنی بود ولی می توانست با موضوعی که داشت خیلی بهتر و دلچسب تر باشد.

سی دی فیلم سالو از پازولینی را هنوز دارم می بینم و تمامش نکرده ام و پیشنهاد دیدنش را نمی کنم چون هم خیلی وحشتناک آزار دهنده ست و هم بازی های بسیار عالی و جسورانه ای دارد که آدم نمی تونه ازدیدنش و طبیعتا رنج کشیدنش رادست بکشه!!!!!!!!شاید مجبور بشم 2 بار یا بیشتر ببینمش!!!!!

فیلم جایی برای زندگی از بزرگ نیا را دیدم که نکته مثبتش فقط بازی بسیار عالی عزت اله انتظامی بود و چند لوکیشن. وگرنه داستان و موضوع جنگی آن بسیار آبکی بود وبخصوص در انتها کارگردانی  بی حوصله و بی توجه بسیار در آن به چشم می خورد.

نمایش سانتاکروز به کارگردانی هما روستا را تو تالار چهارسو دیدیم که متن نمایش فوق العاده بود و دوست دارم حتما کتابش را بخونم و داشته باشم. و برام جالب خواهد بود که یه نسخه دیگر از آن با کارگردان و بازیگرهای متفاوت ببینم تا بتونم قضاوت بهتری از اجرای آن داشته باشم! چون متن آنقدر قوی و جذاب بود که بیش از عوامل دیگر رو من اثر می گذاشت

 

فیلم دانه های ریز برف از علیرضا امینی را هم دیدیم که بهتر بود در حد یه فیلم کوتاه ساخته میشد و آدم مجبور نمیشد برای تمام شدنش این پا و اون پا کند! و بعد می تونست به دوستانش هم پیشنهاد دیدنش را بدهد که حرف برای گفتن زیاد داشت. و لی کم گو بود!