ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

27 مرداد ماه 1384

باز بی خوابی! شب ها ساعت یک می خوابم و ساعت 3 از خواب می پرم وهی تو رختخواب غلت می زنم

بعد بخودم میگم پاشو ویه کاری بکن چرا اینقدر خودت رو آزارمی دی؟! پاشو واز فرصت استفاده کن.

یاد قرار های صبح می افتم  و دوباره بخودم می گم بهتره  لالائی بگی و بخوابی! فردا نیاز به یه چهره آروم و یه روحیه سالم وخوب داری!

یه ساعت و نیم بخودم فرصت دادم که خوابم ببره! خب نبرد! پس بلند شدم وگفتم بیام بنویسم!

1- فیلم سالاد فصل از فریدون جیرانی را دیدم مثل اسمش واقعا یه سالاد بود! هرچه دستش اومده بود توش ریخته بود اونقدر که بازی های خوب خسرو شکیبائی و لیلا حاتمی و شریفی نیا ومهناز افشار هم نتوانسته بودند فیلم را به سطح قابل قبولی برسانند. فیلمنامه از پای بست ویران بود. فیلم اگه تجاری هم می خواد باشه باید چفت و بست محکمی داشته باشه و حتی به مخاطب عام هم احترام بگذاره!

دیگه نمیشه روی اسم کارگردان وبازیگر حساب کرد وبه سینما رفت! هزینه زندگی رفته بالا وهمه خود را مجاب می کنند که ناچارند!! حتی ما هم بعنوان تماشگر وعلاقه مند به سینما خود را ناچار می بینیم از دیدن که به سینما کمک کرده باشیم!

 باشه می بخشیمتون! فقط قول بدید به ازای هر چند فیلم بد یه فیلم خوب ارائه خواهید داد! من هم قول می دم اگه پول و وقتم اجازه داد همچنان تماشا چی فیلم های بدتان باشم!

2- داستان آب و خاک از جعفر مدرس صادقی را خوندم که نسبت به کارهای دیگرش ضعیف بود.انگار در نوشتن عجله داشته و بجای داستان نویسی قصه گویی کرده. شاید همان حکایت سینما در ادبیات داره تکرار میشه!

3- نمایشنامه گل های میخک از ریموند کارور با ترجمه اسداله امرائی رو خوندم. کل کتاب می تونست قسمتی ازیه مجله  ادبی هفتگی باشه یا تو یکی از کتاب هایی که حاوی چند نمایشنامه یا داستان هستند گنجانده بشه ولی مترجم مثل همان حکایت سینما با زور آوردن نقد مقدمه و موخره یه کتاب منتشر  کرده بود که ما هم بخاطر علاقه مون به نویسنده خریدیم والبته لذت بردیم وخواندیم.

رهی جان بسه دیگه بروبخواب واینقدر به این وآن بد وبیراه نگو!