ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

11 آبان ماه 1384

چقدر تو اين اينترنت های پرسرعت نوشتن لذت بخشه!

 

زمان بی انتها و هميشه آن لاين!

 

چقدر دل اينجايی ها برای اونجا تنگ ميشه و چقدر دل ما اونجايی ها دچار حسرت امکانات و استانداردهای زندگی اينجايی ها ميشه؟!

 

چطوره که هم اينجايی ها ناله ميکنند و هم اونجايی ها؟

 

چرا تو زمان حال زندگی کردن اينقدر بايد سخت باشه؟

 

 چرا دنبال خوشبختی تو امکاناتی که همين الان در اختيارمون هست نمی گرديم و آدرس غلط می رويم؟

 

من فکر می کنم که هر لحظه و هرجا امکاناتی داريم که باامکانات ما در جای ديگه و لحظه ديگه فرق می کنند بنابراين بايد در همون لحظه و همون جا و با همون امکانات ساخت و پاخت کرد! البته منظورم درجا زدن و سازش و سربزيری نيست بلکه بهره برداری از واقعيت هايی که وجود دارند و ممکن هستند. اين ممکنات واينکه چه آرزوهايی می تونند ممکن بشوند خيلی مهمه. و بخصوص انتظار هميشگی ممکنات مسلمی که اتفاق نخواهند افتاد!! اين جمله خيلی ديگه فلسفی شد ولی منظورم اينه که افسردگی و احساس های نااميدی هم از انتظارات برآورده نشده ای که بنظرمان قطعی بوده اند در ميايند.

 

من اکنون سو‌يد هستم. از بودن در اينجا هم لذت می برم. پريشب از تو کشتی تفريحی بودن خيلی لذت بردم. از پيرمردها و پيرزن هايی که با هم می رقصيدند و از اينکه تو دانسينگ ناگهان سی دی آرش را گذاشتند و سويدی ها افرادی از ساير ملل با آرش فارسی خوندندو رقصيدند. واقعا تجربه زيبايی بود. ديگران با شور و شوق با آهنگی که اينهمه برايت آشناست شادی کنند و بعد ببينی که اتفاقا اين اوج شور و حال دانسينگ هم بوده است.

 

بله من از همه اينها اکنون در اوج لذت هستم ولی می دونم که در کوهستان يا کوير و يا خيلی و خيلی ديگر از جاهای ايران هم به اوج لذت و خوشی می رسم با تمام امکانات و مساءلی که نيستند و هستند!! اينطور نگاه می کنم که شکل و نوع امکانات تغيير  می کنند و بايد که يه جور ديگه لذت برد. وقتی آزادی هست و امکاناتی که تو می خواهی وجود ندارند يه جور ديگه که وقتی آزادی نيست و تو از امکاناتی محروم هستی می تونند برات رنج آور باشند!! معادله خيلی عجيب و مشکل حليه!!

 

 آزادی تو قانون تعريف نميشه آزادی تو فرهنگ و رسومه که معنا پيدا می کنه و واقعيت خودشو نشون ميده. می خوام بگم که آه و ناله و گريه و زاری برای اون بيهوده است. واقعيتی را که وجود داره بايست ديد و توان لذت بردن و خوش بودن را داشت. هرچی سبک تر زندگی کنيم مسلم راحت تر و آزادتر و خوشبخت تر خواهيم بود. اين نظر و تجربه منه. من که خيلی پديده ها رو پر عمر و طولانی نمی بينم و هميشه انديشه ام اينه که ممکنه لحظه ديگه هيچکدوم از اينا ديگه نباشه!!

 

غلط های انشايی و املايی اين نوشته ها هم به من چه!! نخواستم که نمره بگيرم خواستم خيلی سريع اونچه را که همين اکنون از ذهنم می گذره بنويسم.