دیروز رفتم فیلم یک تکه نان از کمال تبریزی.بنظرم فیلم خوبی آمد. وصحنه های گویایی از اوضاع فرهنگی واجتماعی مان داشت. میگن موضوع آن شبیه فیلم قدمگاه بود که در آن بابک حمیدیان خوش درخشیده بود.دوست من میگه قدمگاه خیلی قویتر بود.
من تو جاهائی از فیلم خوابم گرفت. که نمی دونم مال دوغ ظهر بود یا فیلم! ولی بازی رویا نونهالی را خیلی بیشتر از رضا کیانیان پسندیدم که البته شاید جای مقایسه نباشه. حسم را میگم. بازی اسماعیل خلج هم فوق لعاده بود. واینکه من تا کنون فیلم بد از کمال تبریزیان ندیدم. لیلی با من است. فرش باد. مارمولک. همه اینها فیلم های بیاد ماندنی هستند. همیشه اسم این کارگردان مرا به سینما خواهد کشاند.
می بینی دوست دارم از هر بابی حرفی بزنم. زندگی ما مجموعه ای از همه اینهاست. شعر داستان رمان نقاشی سینما تئاتر , حودادث سیاسی واجتماعی مسائل اقتصادی و کلی روابط دیگه. ما به همه اینها شناخته می شویم. راجع به هرکدوم یه عالمه حرف هست که میشه به هم دیگه بگیم.
نه همه چیز فقط سیاسته ونه هرکدوم از شاخه های هنر. همه اینها به نوعی دریچه های زندگیند که مجموعا فرهنگ یه جامعه رو شکل میدن. میشه هی از در دیگه ای وارد شد. و هی نگاهی دیگر داشت و یه جور دیگه مسئله را دید. دنبال یه راه حل دیگه بود.من مطمئن هستم هر وقت مسئله ای هنری ویا حتی ورزشی هم که حل بشه یعنی مسئله ای سیاسی حل شده یعنی اتفاقی در فرهنگ میتونه بیافته.یعنی خیلی چیزها می تونه تغییر پیدا کنه. میشه گفت در خیلی از مواقع تغییر محتوی از تغییر شکل شروع میشه اگرچه محتوی تصمیم گیرنده نهائی شکل باشه.