دوست دارم اينروزها اين لحظه ها و اين باورهای خام و بدون پيش داوری را ثبت کنم.
به هر حال هنوز ما يه جورهائی توريست محسوب می شويم و هنوز در محيط کار و جريان روزمره زندگی اينجا و روابط هموطن هامون قرار نگرفته ايم.
و راستش دوست ندارم يه روز به يه ايرانی تازه وارد بگم که از ايرانی ها دوری کن و يا به ايرانی ها اعتماد نکن و يا من هيچ دوست ايرانی ندارم و با ايرانی ها نمی پرم ......
با همون خوش باوری هميشگی يا بهتر بگم بدون پيش داوری و ذهن بد می خوام زندگی کنم.
من از ايران اومدم اينجا در شرايطی که از موقعيت کاری و اجتماعی خوب و راضی کننده ای برخوردار بوده ام. و دليل اومدن من هم چيزی غير از زندگی و تجربه از نوعی ديگر نيست. و قرار هم ندارم که خود را وابسته و اسير اينجا و يا هرجای ديگری بکنم.
و به شما ميگم که هدف فعلی من داشتن کاری مناسب و تامين مخارج زندگی در حد ساده و سبکي تو اينجاست!! مثل همون زندگی بدون اثاث و تجهيزات زياد تو تهران.
چقدر ساده فکر می کنم و يا چقدر رويائی و دور از ذهن نمی دونم!! ولی مسلم اصراری بر ادامه و تکرار هيچ حرکت اشتباهی نخواهم داشت. و در حد امکان نيز برای شما خواهم نوشت فاصله فکری که ميکردم و عملی که پيش آمد چقدره
امروز هم مانند چند روز گذشته خوب بود و از پياده روی تو ونکوور لذت بردم. جايتان خالی. و البته جای خودم را نيز تو کوهستان درکه و کافه های پنج شنبه خالی می کنم. هرجا لطف و حس و حال و هوای مخصوص خودش رو داره.
چه خوبه لذت بردن از اون امکاناتی که در اختيار ماست و توش زندگی می کنيم و نه حسرت نداشتن ها را خوردن!
می خوام بگم حسرتی نباشه چرا شما اينجا نيستيد يا من اونجا نيستم. يعنی چنين قصدی نيست و هميشه می توان از آنچه داريم بيشترين لذت را ببريم. اساس لذت بردن و زندگی کردن حتما درونيه.