دیشب تو اون هوای یخ زده و سرد بی سابقه ونکوور رفتیم سینما تک برای فستیوال فیلم های اروپائی. اولین فیلم و اولین سینمارفتن ما تو ونکوور
فضا همون فضای فستیوالی خودمون بود با همون تیپ آدم هائی که ممکنه بیان. سالن مثل سالن شماره ۲ سینما عصر جدید و انضباط هم تقریبا تو همون مایه ها شاید کمی بهتر!
فیلمی که دیدیم اسمش بودkebab connection از کشور آلمان.طنز فیلم که با سنت ترک ها و برخوردشون با آلمانی ها بود مرا به یاد فیلم یک ایرانی در وین فریدون فرخزاد انداخت.فیلم خوش ساختی بود و کلی خندیدیم.
امشب که هوا سردتر از دیشب بود هم باز رفتیم همون سینما تک و چند فیلم کوتاه از دو کارگردان جوان دیدیم که من از دو تا ی فیلم ها خوشم اومد. بدون اینکه انتظار معنا و مفهومی از اونها داشته باشم.
کل تماشگرها ۳۰ نفر هم نبودند و قصه این بود که تو این سانس قرار نبود فستیوال فیلم های اروپا باشه بلکه عده ای از پیش دعوت شده میومدند!! که ما نادانسته با جمع برخوردیم و البته پذیرائی شدیم!! و تجربه ایه که آرزویش را در اینجا داشتیم بدست آوردیم.
می خوام بگم همون قدر آدم که ممکنه تو هوای سرد و آخر شب تهران برن برای دیدن چند فیلم کوتاه و به زحمت برگردند خونه شون اومده بودند برای این فیلم های کوتاه ! و یکی از اون کارگردان های جوان هم عین همون کارگردان جوانی که ممکنه تو کشور خودمون موقع سوال و جواب دچار هیجان بشه ؛ هیجان داشت.
می خوام بگم که مردم زندگی روزمره اینجا هم همون مردم زندگی روزمره خودمون هستند و تفاوت هاشون فقط مربوط میشه به تربیت سیستمی و فرهنگی.
و مردم خاص و آدم هایی که به هرحال متفاوتند و می خوان که متفاوت زندگی کنند هم از همون هائی هستند که تو خودمونند. و باز شکل ارائه تفاوت هاشون برمی گرده به محیط و امکانات. وگرنه حس های تنهائی و جدا بودن از بقیه همون حس هاست با همون مشکل های احتمالی.
اینا تجربه های داغ و آنی من از چیزهائی بود که همیشه برام سوال بودند. میگم تجربه و نه قضاوت و حکم کلی!! بله فقط تجربه خودم تا اینجا و تا همین حجم از دیدن.
سعی می کنم در مورد فیلم هایی که خواهم دید و اتفاقات مربوطه باز هم بنویسم.