پر از ابهام بودی
پر از سرما
گم شده بودی
تو شعرهای نگفته ات گم شده بودی و هی پیدایت نمی کردم
هی رویاهایم گم می شدند
هی یخ می کردم من
هی می گریختی تو
هی صدایم می زدی و هی پنهان می شدی
هی رویاهایم را با خود می بردی
هی گم می شد ردپایت
گم تر
و
گ...م.. تر