ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

31 فروردین ماه 1386

اینقدر تو ایران اوضاع کولی واری داشتم که نتونستم اونجور که دلم می خواد از وقت یکماهه استفاده کنم. کلی از دوستام را ندیدم  و یه عالمه از جاهائی که دلم می خواست نرفتم و حس شمال رفتن ام هم ارضاء نشد. چون کلاردشت با همه زیبائی اش برایم شمال محسوب نمیشد!! چون بوی دریا و شالیزار تو مشامم نرفت!

یه مسئله عجیب ذهنی ام رو بگم. من تو ایران نمی تونستم هم حس خودم را از تو ونکوور بودن بگم و الان هم نمی تونم از همه حسم از ایران رفتن و کوهپیمائی ام حرف بزنم! همیشه می ترسم که حسرت تو دل بعضی ها ایجاد بشه. بخصوص اونائی را که می دونم مثل من می تونستن از اون لحظه ها لذت ببرن.

یه عالمه از آمستردام و استکهلم و هواپیما می خوام بنویسم که نمیشه!! انگار جرات صحبت کردن از زیبائی ها را ندارم چون می دونم بیش از نمیی از دوستان وبلاگ نویس و وبلاگ خون این امکانات در اختیارشون نیست و این من رو آزار میده و شرمنده می کنه. مثل اون سالهائی که چلوکباب خوردن تو ذهنم زهرمار میشد وقتی فکر می کردم چقدر گرسنه تو دنیا وجود داره!

کاش میشد دوستان من رو وکیل خودشون بدونن و با حس های نسیه ای که بهشون میدم بتونن خوش باشن!!

هل هولکی نوشتم. بعد تصحیح می کنم