ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

25 فروردین ماه 1392

امروز با یکساعت و دقیقا یکساعت دیرتر یعنی ساعت 7:50  از خونه زدم بیرون برای دویدن. و مثل 19 روز گذشته لذت بردم  و بعد استخر و بیستمین روز پی در پی شنا کردن. و هرروز رابطه بهتر و عاطفی تری با آب.

دیروز ساعت هشت و نیم با آیدا و سلطان درست روبروی خونه مینی بوس هشت و سی و سه دقیقه را گرفتیم و به سمت کوکویتلم راه افتادیم. تونی بعد از چندبار اس ام اس زدن و تلفن کردن و آدرس پرسیدن و اینکه کی و کجا بیاد و نیاد گفت که نمیاد چون به تایم ما نمیرسه!! اون گیتاریست ماست!که تو مترو با مجوزی که از شهرداری داره گیتار میزنه و روزگار میگذرونه با چندین هنر دیگه که استاد رقص سالسا بودن یکی از اون هنرهاشه!  

بعدز از مینی بوس پیاده شدن خط مترو کانادالاین را گرفتیم و یه ایستگاه اونطرفتر تو گرنویل پیاده شدیم و فهد را که چهل دقیقه اونجا با چهره خندان و نا دلخور ایستاده بود برداشتیم!! به سلطان گفتم چرا به فهد گفته بودی چهل دیقیه زودتر بیاد گفت اون عادت به بدقولی ما داره!! و خب همونجا ولو بود و گفتم باشه تا ما بیایم!

به هرحال با فهد خط کینگ جورج را گرفتیم و تو ایستگاه 29 پیاده شدیم و مروارید را برداشتیم و همونجا خط وی سی سی لاین را گرفتیم به سمت لوهید.

بعد اتوبوس  97 به طرف مقصد! به بچه ها گفتم حواسمان باشد که ایستگاه لاینزدان پیاده بشیم ولی اونقدر حرف زدیم و بی حواس شدیم که رسیدیم آخر خط و پس از هشت دقیقه توقف با همان اتوبوس برگشتیم به مقصد که همون لانزدان باشه! مجید و الهام با دو تا ماشین اومده بودن دنبالمون منتظر ما بودن. بارون شدیدی می اومد و اگر می خواستیم برسیم خونه اشان می بایست 15 دقیقه سربالائی پیاده روی می کردیم. کاری که من معمولا که تنها میرفتم پیششون انجام میدادم.

 و آخرش رسیدیم. ساعت شده بود ده و نیم شب!‌ خودش یه مسافرت بود! 

و همه اینها برای سه ساعت ونیم دور هم نشستن بود و گپ زدن. مجید با همه اون احساسات ضد عربی و ناسیونالیستی و تحلیل های مد ایرانی گری که داره با سلطان و فهد حسابی گپ زد و خوشش اومد. شب که بر می گشتیم گفتم میبینی دوست عزیز ما همه انسان هائی هستیم امروز. همین امروز ! چرا باید دیگران را و یا حتی خودمان را در قامت پدران مان در گذشته و روابطی که داشته اند مقایسه کنیم و خودما ن را از خیلی دوست ها و دانستن های تازه محروم کنیم!  بهتره اینه که ارتباط برقرار کنیم گوش کنیم و سعی کنیم مستقیم با فرهنگ و اعتقادات دیگران آشنا بشیم و درک بهتر و آگاهانه تری از جهانی که توش زندگی می کنیم داشته باشیم. اون موقع حتما همه با زبان بهتر وآرامتر و دوستانه تر و سازنده تری باهم حرف خواهند زد.

مردم فرهنگ مردم مذهب مردم زندگی اجتماعی مردم را با خود شان ببینیم و نه جکومت و تاریخ و سیاست. همه فرهنگ ها حتما خصوصیات خوب و نابی دارند که می تونند در قانون فر هنگ مشترک جهانی جائی داشته باشند. بدون جا دادن به همه هیچ صلح جهانی و منطقه ای و کشوری و استانی و شهری و  فامیلی و خانوادگی و یا هرنوع رابطه ادیگری  وجود نخواهد داشت.

Runaway Bride 

 Erin Brockovich

 Sleeping with the Enemy