ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

24 اردیبهشت ماه 1392

پس از چهل دقیقه شنا و  بعد هم صبحانه ساعت 9:30 مشغول کار شدم. البته رفتم که یه نگاه کوچیک به روزنامه ها بیاندازم که خب چهل دقیقه ای وقتم پرید! ساعت 11:30 با کارفرما قرار داشتم. عادت دارم یکشنبه ها براشون فاکتور بفرستم و اونها هم با چک دوشنبه ها بیان و یه گزارشی از کار انجام شده داشته باشیم و یه صحبتی هم برای کارهای باقیمانده. معمولا یکساعت تا یکساعت و نیم اینجا هستند. بعد که رفتند سالادی درست کردم و با غذای باقیمانده از رستوران دیروز ناهارخوردم.

 پس از دوهفته آفتاب مداوم و گرمای مطلوب 19 تا 23 درجه از 3 روز پیش ونکوور دوباره درخط بارون قرار گرفت و دما شد 12 تا 15 درجه. و این روال تا آخر هفته ادامه خواهد داشت. دیگه میشه اثربودن یا نبودن آفتاب را حس کرد و من مثل سابق لجاجتی برانکار اثر آن روی زندگی ام ندارم! ولی خب غر هم نمیزنم و سعی می کنم از هوای بارانی هم لذت مخصوص خودش را ببرم. بخصوص زمانی که لحظه ای بارون قطع میشه و زده ام بیرون. مثل همین دو ساعت پیش که در سه ربع را هپیمائی روزانه ام باران و کمی آفتاب و ابر بی باران را هم داشتم. و یه منظره بسیار زیبای دیگر از ابرها در دور دست اقیانوس و در خط افق با نور خورشید که تلاش میکرد حضورش را به رخ بکشد.

وقتی برگشتم خونه دوباره مشغول کارشدم!  کاری که معمولا نمی کنم ولی ذهنم مشغول راه حلی بود که برای پروژه پیدا کرده بودم. بعد هم پاسخ دادن به سوال های غیرمعمول مارک درمورد روح و عطسه و اثرش تو زندگی مارک !!  و سوال فلسفی اش که وقتی چیزی را می دونی یعنی نمی تونی اون رو ندونی!‌ با جمله اش موافقم یا نه؟!!‌نظرم چیه؟!‌به روح اعتقاد دارم یا نه؟ روح مارک رو چطور دیدم؟!!