پسر چینیه گفت که جای دیگری را پیدا کرده! اون زوج فرانسوی هم همینطور! و امروز نیز یه زوج فرانسوی ژاپنی اومدند و دیدند و بعد ایمیل زدند که آپارتمان شما برای ما خیلی جای ساکتیه و نمی آییم!!
یه پسر کاتادایی که اهل ویسلر هست و تو آکواریم کار می کنه هم اومد و ظاهرا خوشش اومد و گفت بعد دیدن جاهای دیگه خبرم می کنه. این هم بنظرم آدم مناسبی میاد. قراره دو ماه تو ونکور باشه. خلاصه قصه ادامه داره! و من هم انگار خیلی اصرار ندارم که اجاره بدم!! ولی می دونم که اجاره دادن یعنی خرج یه سفر یه هفته ای ! اجاره ندادن هم یعنی آسایش! و اجاره دادن یعنی آشنائی با آدم های جدید و تمرین سازش!خب همه به این بستگی داره که چقدر بخوام کار کنم و چقدر تو سفر باشم. اینجا همخونه داشتن و یه زندگی اینطوری اصلا عجیب و غریب نیست و برای خیلی ها گذشته از مسیله مالی یه تفریح هم محسوب میشه.
هرچی پیش آید خوش آید!!! ولی قرار نیست ریسک کنم و یا خود را مجبور به آوردن همخونه کنم!
امروز هم مثل همه روزهای دیگه از شنا کردن و پیاده روی کنار ساحل حس خوبی داشتم. بخصوص که تو استخر تنها بودم!