ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

30 مرداد ماه 1392

فکر کنم اولین بار که نگار را دیدم حدود چهارده سال داشت. با مادرش تو کوه و ازهمراهان جاهد جهانشاهی. جاهد نقطه وصل و دوستی خیلی آدم ها تو کوه بود. یه جورهایی ما درکه را با او میشناخیتم. با اینکه من سالها قبل دوستی با جاهد هم کسی بودم که هرهفته کوهستان درکه با یه عالمه دوست وآشنای خوب.

حالا یه روز دیگه بیشتر و اونطور که باید از جاهدی که دیگر نیست خواهم نوشت. داشتم از اشنایی با نگار و مادرش میگفتم. نگار خیلی متفاوت از هم سن و سال هایش بود. بطرو عجیبی خیلی خیلی زیاد کتاب میخوند و دراون سن و سال نه تنها بیشتر رمان های مرسوم رو خونده بود بلکه کارش به فلسفه هم کشیده بود و از نیچه حرف میزد و کلی بحث وحرف داشتیم باهاش. رویاها و ارزوهاش هم مخصوص خودش بود تا اینکه دیگراین خودش بود که مینوشت و دید های تازه اش را داشت. کوه اومدنش هم هی کمتر میشد و یادم میاد که گاهی پیش میومد که مدت های طولانی هیچکس را نمیدید و میموند تو اتاق ته حیاط خونه مادربزرگش اگر درست یادم باشه. و همیشه وقتی از این بست نشینی و نوشتن وپیانوزدن ها بیرون میاومد صحبت های طولانی تری  میداشتیم از تجربه ها و یافته هایش تو او روزها . نگار دوربرهای بیست سالگی بود که رفت فرانسه. ارتباطاتم کمتر شد ولی تو اومدن هایش هم باز حتما می اومد خونه ما و و یا با هم خونه جاهد و میشنیدم باز از همه ماجراهایش که با قصه های دیگران خیلی فرق داشت. ما اومدیم کانادا و او رفت نیوزلند. یه هفته پیش بود که اومد کانادا. وپریشب قرار گذاشتیم و دیدمش تو گرانویل. و دیروزوبعدازظهر رفتم به دیدن پدر و مادرش که یهفته زودتر از اون اومده بودند تا بمونند برای همیشه اینجا. ده سال کارمهاجرتشان طول کشیده بود!! ولی فکر میکنند به هرحال زندگی جدیدو تجربه تازه ای ست که دوست دارند داشته باشند. با نگار زدیم بیرون. توشهر ساحل و فضای مختلف شبانه ونکوور. کلی حرف زدیم. همون نگار بود. یعنی تو همون راستای نگار بودنش رشد کرده بود گفت که فیلم میسازه و بطور حرفه ای عکاسی می کنه و یه عالمه کار دیگه که همیشه رویایی از اونها حرف میزد رو انجام میده مثل رفتن کف اقیانوس و صید غذاهای دریایی! دیدهای نگار به جامعه به مردم های دیگه و به اینکه ما مردم ایران چه نوع مشکلاتی گریبانگیرمونه که اونور دنیا هم ولمون نمیکنندو اینکه خیلی مسایل و پیچیدگی های فرهنگی هم فقط مخصوص ما نیست و هر ملیتی گیرهای فرهنگی و اجتماعی خاص خودش رو داره  و خیلی فرض ها و سوال های دیگه که درپی یافتن جوابشونه هنوز.

میخواستم بگم چه خوبه وقتی یه عالمه نیتجه گیری ها و فکرها و فلسفه ها و تجربه هایی که به اون رسیدی از زبون یه کس دیگه بشنوی و بخصوص که او دونسل از نطر تقویمی با تو تفاوت داشته باشه و نگار باشه.

نه هیچ تفاوت و فاصله ای نیست به اسم نسل وقتی تو همیشه درحرکت و درک موقعیت ها و مفاهیم تازه ای باشی که به هزاردلیل در زمانی عقب تر رسیدن به اونها ممکن نبود و نیست. چون زمینه ها و عوامل بروزشان وجود نداشته اند. پس فقط نباید لجاجت داشت و نباید اصرار کرد که ما چه داشتیم و زندگی مون چقدر عمیق بود!!‌و...از این کلمات پیر و کهنه ای که میخواد خودش رو هنوز برتر و قیم نسل جدیدتر از خودش بدونه!...حتما و حتما خیلی کاستی ها وجود داره ولی در زمان عقبتر شکل دیگه ای داشته اند همه این کاستی ها. و رابطه ها هرگز اونقدر که درامروز بیادشون می آوریم ایده آل و یا برتر نبوده اند!