ﻧﻤﻴﺸﻪ اﺯ ﻛﻴﻨﻪ ﻭاﻧﺘﻘﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ و ﻃﺮﻓﺪاﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺑﻮﺩ! ﻧﻪ ﺗﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ و ﻗﻠﻤﺖ ﻫﺴت ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﻱ ﻧﻤﻴﻮﻧﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻲ.

حتما انتقاد و انتقاد ازخود و بالا بردن سطح پذیرش آن در فرد و جامعه از مهم ترین و راهگشا ترین خصوصیات انسان نوین و متکامله.

31 شهریور ماه 1392

با خودم حرف میزنم. با صدای بلند فکر میکنم.اینطوری میگم که هستم. زندگی می کنم. خودم را ثبت میکنم. ثبت می کنم که چه میکنم. فکرم چیه؟ دیروز چی بود؟ و امروز و فردا؟

خیلی وقته که اصرا بر امروز دارم و در گذشته زندگی نکردن و به فردا خیلی فکر نکردن! ولی امروز هنگام شنا به این فکر کردم که شاید بد نباشه که زندگی امروز را تا جاپی که وقت داشته باشم تعطیل کنم و بنشینم به تماشای هر آنچه که پشت سرگذاشته ام! و لذت ها را یه بار دیگه داشته باشم و ببینم اون چیزهاییکه برایشان غصه خوردم و رنچ کشیدم واقعا چقدراهمیت داشتند؟!  بشینم به تماشا و اون صحنه هاپی را که دوست دارم دوباره و دویاره ببینم و باز لذت ببرم! همه زندگی ما فیلمیه که ساخته شده و هی در گذشته تموم شده! و من میخوام این فیلم ها را دوباره ببینم و در فرصتی که دارم ارزش گذاری مجددشان کنم! ببینم من کجا بودم و کجا هستم تا درک کنم دیگرانی را که در نقطه ای قرار دارند که روزی من در آن نقطه بودم. و بیاد آورم که چطور قضاوتم می کردند و چه رفتاری با من داشتند که دوست نداشتم و باعث رشدم نمیشد! و من اون رفتارها را با این دیگران نداشته باشم. این دیگرانی که انگار در دیروز من ایستاده اند.

من بیاد میاورم بخوبی همه تعصب ها و کودکی و نوجوانی هایم را باورهای پر از احساس و ایمانی که هیچ خدشه را بر آنها متصور نبودم! و انقدر ایمان داشتم که دلم بردیگرانی که چون من شناخت و ایمان نداشتند میسوخت و برایشان دعا میکردم که برسند در نقطه ای که من هستم! درسته که من هر روز و هر روز پوست انداختم و هی خانه تکانی و خانه تکانی کردم ولی آسان نبود! اسان نبود از اون باورها  دست برداشتن. از اون عشق ها و عبودیت ها دست کشیدن! از اون دنیایی که فقط امروز میدانم برایم دودوتا چارتایی ساده بودند و بس. دنیای سیاه و سفیدی که جای هر چیز و هرکس در آن مشخص بود بی هیچ تردیدی در ذهن من!

فیلم ها را که میبینم خودم را که میبینم کودکی ها نو جوانی هایم را که میبینم دوباره همون لذت ها برایم زنده میشوند. لذت تموم کردن مشق خوندن کیهان بچه ها دختران پسران و دنبال کردن داستان دنباله دار تنها در برابر قاتل! و بعد اونهمه کتاب مذهبی و فلسفی خوندن درکنار همه داستان های ایرانی و غیر ایرانی که میخوندم و همه اون کتاب های شعری که آنقدر کم بودن که بگویی همه اشان را خوانده ام و در مورد شاعرها و سبک هایشان حرف بزنی! دلم میخواد تا انجا که میتونم همه چیز را بیاد اورم و زندگی چندباره ای بکنم!

نه دیگرنمی گویم که دی که گذشت که گذشت!! نه هنوز هستند آن گذشته ها. و من وجود من هستی من این من ساخته شده از گل همه اون گذشته هاست!  ولی مهمه که بدونم به اون گذشتهها هی گذشته دیگه ای اضافه شده و میشه و نباید که مرزی کشید! که اصلا مرزی وجود ندارد بین دیروز و امروز و فردا!

تاریخ ما زندگی ما از دیروز شروع شد و همینطور ادامه دارد و همینطور موثر هست در امروز ما!

نمیخواه هیچ ضعف و نفهمی و سادگی را از دیروز م خط بزنم و خودرا مبرا از تقصیری بکنم که ریشه شان در ناآگاهی و نشناختن و نفهمیدن باورهایی بوده که در تضاد با آرزوهای خوبی بوده که برای همه داشته ایم! چقدر شانس داشتم که امروز بعداون همه خطا و راه غلط و اندیشه نادرست آنقدر ضربه سنگین نخوردم که نباشم در این نقطه! چقدر خوشحالم که اینهمه فرصت داشته ام که خودم را وراهم را و اندیشه و نگاهم را هی اصلاح کنم! چه همه دوستان پاک و خوبی داشتم که چنین فرصتی نصیبشان نشد ولی خوشحالم که با باور و ایمان تموم رفتند! اونها هم برای خودشان خوشبختانی بودند دراون لحظه ها! مثل من که در همه گذشته که شاید امروز کلی حماقت تویش ببینم حال خوب و خوش و سبکی داشته ام و خودم را خوشبخت ترین ها دانسته ام که خود حقیقت داشته برای من!

حالا بخودم میگم که به دنیای همه در هر سن و از هر نژاد و مذهب و لامذهبی و هرجا و هر جنسی احترام بگذارم و باور کنم که خوش و سبک هستند و سعی نکنم بگویم که چقدر خانه اشان در معرض ویرانی ست. بگذار خوش و شاد باشند امروزی را که میتوانند.